تعداد بازدید: 2057

توصیه به دیگران 6

شنبه 14 ارديبهشت 1392-22:53

اینجا به جز سکوتی گزنده نیست

به بهانه ناتمام ماندن کار دانشنامه مازندران(3)/استاد انوشه را فردی پرکار و دانا یافتم و به واسطه سن شان نمی‌توانستم به ایشان یادآوری کنم که اینجا مازندران است و تهران یا هرجای دیگر نیست!بخل، حسد، کینه‌ورزی، ریا، دو دره بازی، زیرآب زنی، کلک و...همه اینها در اینجا موج می‌زند و استاد انوشه برای غرق نشدن در دریای نامرادی ها از مازندران فرار کرد.


مازندنومه،کلثوم فلاحی: استاد حسن انوشه مازندران را ترک و به صراحت اعلام کرد که دیگر برنمی‌گردد. با خواندن مصاحبه استاد غصه خوردم.

نخستین بار او را در نشست با وزیر ارشاد دیدم که بعدها خیلی از آن مراسم گله کرد! نام نشست، هم‌اندیشی استادان دانشگاه در رابطه با دانش‌نامه بود اما دریغ از یک استاد غیر سیاسی!

هر یک برای عرضه خود آمده بودند و دانش‌نامه ای مطرح نبود؛یکی در آن جلسه مثلا" شمارش کرد که انوشه دو ماه دیگر 68 ساله می شود! چه ربطی به دانشنامه داشت من نمی دانم!همان‌جا فهمیدم استاد در آینده مشکل کم نخواهد داشت!

همان شب کذایی مطمئن بودم آن جمع، توانایی همراهی استاد انوشه را ندارد و صرفا حضور یافته‌اند تا خودی نشان دهند.

بار دیگر او را در نمایشگاه کتاب ، بهمن‌ماه سال گذشته دیدم و از دانش‌نامه پرسیدم و پاسخ داد: چون خودش در فیش‌برداری دخالت می‌کند، کمتر فرصت کرده مقاله‌ها را بخواند و گفت قول می‌دهم زودتر به سراغ مقاله‌ها بروم.

حالا 6 ماه نشده استاد حسن انوشه قید مازندران را زده است و به نوعی از اتفاقت دور وبرش گریخت.

این نخستین بار نیست که آه از نهاد فردی فرهیخته( مازندرانی و از دست همین مازندرانی‌ها) به آسمان رفته است..

استاد انوشه را فردی پرکار و دانا یافتم و به واسطه سن شان نمی‌توانستم به ایشان یادآوری کنم که اینجا مازندران است و تهران یا هرجای دیگر نیست!

بخل، حسد، کینه‌ورزی، ریا، دو دره بازی، زیرآب زنی، کلک و...همه اینها در اینجا موج می‌زند و استاد انوشه برای غرق نشدن در دریای نامرادی ها از مازندران فرار کرد.

آنها که چوب لای چرخ انوشه گذاشتند،خود نیز راه به جایی نمی‌برند، فقط حرف می زنند.

گفتم:بهار

خنده زد و گفت: ای دریغ

دیگر بهار رفته ، نمی‌آید

گفتم: پرنده

گفت: اینجا پرنده نیست

اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست

گفتم درون چشم تو دیگر

گفت: هرگز نشان ز باده مستی دهنده نیست

اینجا به جز سکوت، سکوتی گزنده نیست.


  • شنبه 21 ارديبهشت 1392-0:0

    ممنون سوادکوهی کیجا حرف دل مرا زدید استادی که مثل بچه ها قهر بکنه همون بهتر که کا را به دست کاردان بسپره و از اینجا بره

    • سوادكوهي كيجا پاسخ به این دیدگاه 1 1
      چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392-0:0

      استاد انوشه شما گويا اومده بود فقط جهت سپاسگزاري از استاندار فرماندار امام جمعه و نميتونست دانشنامه رو چه جوري جمع كنه چون زورش به اونا نمي رسيد كلي تشكر و قدرداني از اونا راستي ببت چي كار كه انجام نشد و كلي توهين به مردم و اونا رو باعث و باني نا توانيي خودش معرفي كرد و رفت تهران و والسلام اين بود شيوه يك مرد بزرگ كه همه رو كوتوله ميديد و جالب كه خانم فلاحي ميگه اينجا تهران نيست خود تهرانيا ميگن تهران يعني گرگستان اگه ميگفتي سوئيس يه چيزي .اين كار، كسي مثله دهخدارو مي طلبه. شما از سنگ اندازيها مشكلات و هزار دردسري كه مرحوم دهخدا براي فرهنگ لغت كشيد رو ميدونيد. بسياري از اثرهاي بزرگ حتي نويسنده هاش تا پاي مزگ رفتند تا شاهنامه ها بر جا بماند اين كه كتاب حسني ما يه بره داشت نيود

      • سوادكوهي كيجاپاسخ به این دیدگاه 1 0
        چهارشنبه 18 ارديبهشت 1392-0:0

        صحبت من اين نيست كه هركسي كه استاد شد انسان كاملي هم شد بنده صد درصد با اين موضوع موافقم حرف من اينه آيا اين مشكلات و اختلاف افكني هاي موجود در حوزه كتاب متاسفانه گريبانگير كل جامعه ماست اين مختص به مازندران نيست تو تمام استانها كموبيش هست اگر جايي بيشتره ناآگاهي افراد به حقوق خودشون و عدم پيگيري مجدانه اس اينجا اروپا نيست كه حرف اول قانون باشه و ديگر هيچ اينجا ايرانه و حرف اول رابطه بازيه پس كار هر كسي نيست تو اين حوزه كار بزرگ انجام بده. صحبت خانم فلاحي يعني در همه جاي كشور همچون مشكلي نيست در حوزه نشر و كتاب و همه با متانت سعه صدر و خوشرويي مي گويند بفرماييد نويسنده جان ما در خدمتيم الا استان بي فرهنگ مازندران. همانطور كه از ديد ايشون صحبت اقايان در جلسه بي ربط بود انگ زدن به كل مردم كه بيربط تره فقط خانم فلاحي بدونين اتفاقا شما هم با مقالتون نشون دادين با آقايون توي مجلس از لحاظ فكري خيلي همسو هستين دچار بيماري خود انديشي برتر شديد كه امروز خيلي از افراد جامعمون درگيرشن

        • سوادکوهی ریکاپاسخ به این دیدگاه 0 0
          سه شنبه 17 ارديبهشت 1392-0:0

          سوادکوهی کیجا چرا عصبانی شد؟ شنیدن حقیقت تلخه. من هم در محیطی آکادمیک کار میکنم. بله خیلی ها به مقام استادی هم می رسند اما وسعت اندیشه و سعه صدر ندارند و به شدت از مدنیت دور هستند حالا میخواهند استاد باشند یا پروفسور.نوشته خانم فلاحی جالب بود و متاسفانه بیان حقیقت.

          • سوادكوهي كيجاپاسخ به این دیدگاه 1 0
            سه شنبه 17 ارديبهشت 1392-0:0

            خيلي لحن توهين آميزي داريد و شما هم گويا از صبوري و متانت مردم فرهيخته استانم سوء استفاده كرديد استان مازندران رتبه يك كشور از لحاظ تحصيلات دارد من تو يه محيط آكادميك كار ميكنم و بيشتر بچه هاي نخبه حتي بيشتر اساتيدمازندرانين كه من واقعا بهشون افتخار ميكنم افرادي فرهيخته اروم و بايد بگم بيشتر مازندراني هاي تحصيل كرده در حد عاليه الان در ايران نيستند .از اونجايي كه مهربونن غريبه هاي زيادي از اقوام مختلف با آداب مختلف رو ساليانيست كه در خود راه داده اند كه امروز چنين گستاخانه جسارت مي كنند . تجربه كاريم نشون داده هر استادي شاگردي مثله خودش تربيت ميكنه به طوريكه با ديدن دانشجو ميفهمم استادش كيه. همان بهتر كه اين دانشنامه تدوين نشد. نشانه فرهنگ در همه جا اول تحصيلات دوم نحوه برخورد با زن است. شما گويا حتي ايران رو هم نگشته ايد، فرهنگ همه اقوام قابل احترامه و لي اگر گشته بوديد تفاوت فرهنگي ناحيه گيلان و مازندران را نسبت به جاهاي ديگرميفهميدي. گزيده گوي باش نه شاعري لفاظ و حفاظ

            • سه شنبه 17 ارديبهشت 1392-0:0

              من فكر ميكنم سريال پايتخت باعث شد خيلي از اقوام به ما علاقمند و خيلي هاي ديگه كه در حال رقابت بي معني با ما هستند و همسايه هم هستند دست به شيطنت هاي ظريف بزنند تا مازندران را از چشم مردم كشور بياندازن و بگن اونچيزي كه نشون دادن نيستند خيلي هم بي فرهنگن . من بازخورد خوب خيلي از اقوام ايراني رو ديدم و از طرفي احساس ميكنم دستهايي هم دست به كار شده تا آبروي مردم استانمو ببره و متاسفانه در اين وادي عده اي از هم استاني ها چه مردم چه مسئولين دانسته و ندانسته همراه شدن تورو خدا به مسائل خيلي بالاتر از اونچه مي بينيد بيانديشيد. در ضمن اين خصلت هاي زشت و ناروايي كه نثار شد زيبنده مردم ما نيست شما گويا به جاهاي ديگه نرفتيد اونوقت قدر مردمتو بيشتر ميفهميدي و به همه انگ نميزدي اگر استادتم مثله خودت باشه كه واويلا. انجام كار بزرگ مرد بزرگ ميطلبه و مردي بزرگه كه از پس مشكلات بزرگ بر بياد و در برابر زورگوها از هدفي كه تقبل كرده كوتاه نياد. براي همين اوضامون اينه بايد در عرصه بود و مقاومت كرد مثل زندگي در جا زدن كار آدماي بزرگ نيست دوست من .تهيه دانشنامه اونم براي استاني مثله مازندران كار هر كسي نيست و الا چه فرقيه بين استادبزرگ با من

              • روح اله مهدی پورعمرانپاسخ به این دیدگاه 1 0
                سه شنبه 17 ارديبهشت 1392-0:0

                مازندران ازنظرفرهنگ نوشتاری وکارهای فرهنگ جمعی - شاید - ازاستان های همجوار ضعیف تر عمل می کند . طایفه بازی ویارگیری های قومی درآن جا بیشتر دیده می شود . شما اگربخواهید طرحی را درقالب کتاب به یکی ازناشرین مازندران ارائه دهید ومثلا عنوانش را بگذارید " ازوارش تا ونوشه " ناشر محترم به بهانه آن که باید یکی از نویسندگان این جا طرح را بخواند وبپسندد ، یا طرح تان لو می رود ویا برای شما شریک پیدا می کند وشما مجبورمی شوی یا ازقید چاپ کتاب بگذری و یا شراکت را بپذیری وآن وقت چون شما دراستان نیستی وبا رسانه های محلی حشرونشر ودسترسی نداری ، خودشان می روند چپ و راست مصاحبه می کنند و سند کار را به نام خودشان می زنند . به نظرمی رسد که درچنین فضای نا رفیقانه ای نشودکاری کرد . شاید یکی ازعلت های پانگرفتن محافل ومطبوعات قوی ودائمی دراستان همین باشد . این چندکلمه من باب درد دل بود . با پوزش ازخوانندگان فرهیخته .

                • روح اله مهدی پورعمرانپاسخ به این دیدگاه 1 0
                  سه شنبه 17 ارديبهشت 1392-0:0

                  بادرود و دریغ . بنده ازکسانی بودم که با دعوت مستقیم استادانوشه درهمایش دانشنامه شرکت داشتم وشاید ازاولین نویسندگانی بودم که مآخذ و مدخل های تعیین شده رانوشتم وفرستادم . به جز دو بار تماس تلفنی ، هیچ خبری از پیگیری موضوع نشد . لا اقل کسانی که در دبیرخانه دانشنامه تشریف دارند می توانند وباید نتیجه ی کار را به مولفان اطلاع دهند . حداقل یکی از دست اندرکاران پروژه باید به جامعه ی فرهنگی پاسخگوباشد . افسوس که این کار بزرگ ، معلق مانده است .

                  • سه شنبه 17 ارديبهشت 1392-0:0

                    اندر این روزگار ناسامان

                    هر که را علم هست یا هنر است

                    همچو روباه هست کشته ی دم

                    همچو طاووس مبتلای پر است

                    • دوشنبه 16 ارديبهشت 1392-0:0

                      کار به اندیشه بی مایه شد

                      مام وطن مرد و یکی دایه شد

                      خواجه به خاکی بشود تاجدار

                      بیضه کشد زهرچه یل مایه دار.......

                      • دوشنبه 16 ارديبهشت 1392-0:0



                        وطن هرگز ززمستان نشکست

                        قهرمان، در پی آواز بهاران بنشست

                        اگر يک روز بهار بيايد

                        و ببويد تن گل

                        و ببوسد چمن سبز در اين باغ حياط

                        روح من تازه شود

                        از همه عطر

                        از همه رنگ

                        من بديدم

                        که زمستان آمد

                        چه زمستانی سرد

                        که به سنگينی برفش نتوان باور داشت

                        اگر يک روز بهار بيايد

                        و نسيمی روح بخش

                        بدمد بر تن اين خسته غلامی

                        که به سستی رفته است

                        شادمان، بوسه به دستان بهار می آيم

                        و در خانه خود بگشايم

                        و تکانی دهمش ، اين جانم

                        اگر يک روز بهار بيايد

                        هر کسی می داند

                        که زمستان ديده است

                        وقت سستي، رفته است

                        بايد از جا برخاست

                        که بهار امده است

                        تا ببويد تن گل

                        و ببوسد چمن سبز در اين باغ حياط



                        وطن هرگز، ز زمستان نشکست

                        قهرمان، در پی آواز بهاران بنشست

                        • يکشنبه 15 ارديبهشت 1392-0:0

                          سکـــــــــــوت می کنـــــم . . .نه اینـــــــــــــــکه دردی نیسـت؛گلویی نمــــــــانده برای فریاد

                          • يکشنبه 15 ارديبهشت 1392-0:0

                            باور کنید محسن تنابنده در نوشتن فیلمنامه پایتخت 2 بیش از حد اغراق کرد و مازندرانی ها رو خوب نشون داد. خوددمون می دونیم که مازندرانی ها انقدر خوب نیستن. اینم یه نمونه روشن تر از روز.

                            • يکشنبه 15 ارديبهشت 1392-0:0

                              به سرکار خانم فلاحی باید عرض کنم که از شمای اذری و بر سفره مازندران ذیحضور توقعی چنین نداشتیم که مازندران مارا چنین توصیف بفرمائید ! در عین حال از همان اغاز که جناب اسلامی موضع گرفته بودند و با مطلب اخیر مندرج در مازند نومه که دادنامه را میماند و به صد متلک قلم زدند میشد دم خروس را پیدا کرد...!

                              • يکشنبه 15 ارديبهشت 1392-0:0

                                آقای انوشه از ابتدا نیامده بود که فرار کنند. یک نمایش سیاسی بود، اینجا مازندران است مردم می فهمند ، به سادگی نمی شود سوارشان شد.اینجا مازندران است.


                                ©2013 APG.ir