تعداد بازدید: 1935

توصیه به دیگران 1

يکشنبه 15 ارديبهشت 1392-20:57

کتاب بهتر است یا گفت و گو؟

به بهانه نمایشگاه بین المللی کتاب تهران/وقتی پای صحبت همین کتاب جمع کن های حرفه ای می نشینی می بینی که دوست دارند دایم برایت حرف بزنند و به محض اینکه لب باز می کنی تا سؤالی بپرسی،حرفت تمام نشده،فوری جلوی حرف زدن تو را می گیرند/مردم باید به صورت منتقدانه و پرسش محورانه به نقد نظر همدیگر و حتی خود بپردازند/جامعه سالم، جامعه گفت و گو محور است.


مازندنومه؛مقاله مهمان،محمدعلی پاسندی:ما می توانیم در مورد درستی یا نادرستی مطلبی با هم بحث کنیم. در هر حال هر مطلبی که در کتابی باشد، نیازمند خوانده شدن است، خواه دلخواه ما باشد یا نباشد.

اینکه کتابی را می خوانیم، این ذهن ماست که ابتدا با ما درباره آن کتاب بحث می کند. پس خواندن هر کتابی باعث گفت و گوی بیشتر خودمان با خودمان می شود و این امر آشنایی ما را با خودمان بیشتر می کند.

در عین حال با دیگران و افکارشان نیز از طریق مطالعه نوشته های شان در کتاب آشنا می شویم، اما با همه ی این فوایدی که نصیب ما می شود بازهم معلوم نیست که در مسیر درست گام بر می داریم یا نه؟ برای اینکه از خطاهای محتمل در هر روش انسانی بکاهیم نیازمند گفت و گو با خویشیم( با خود یا همنوع خود) .

 این گفت و گو می تواند گفتاری یا نوشتاری باشد. به هرحال رفع عیب (اصلاح)، از طریق برخورد صادقانه با آنچه هستیم شکل می گیرد .

معایبی که داریم

 گاهی اوقات برخی( از خود نویسنده گرفته تا شخص خواننده این مطلب) عادت دارند اطراف خود را پر از کتاب های گوناگون کنند تا نشان دهند که اهل دانش هستند و با نادانی فاصله زیادی دارند.

 وقتی پای صحبت همین کتاب جمع کن های حرفه ای! می نشینی می بینی که دوست دارند دایم برایت حرف بزنند و به محض اینکه لب باز می کنی تا سؤالی بپرسی،حرفت تمام نشده،فوری جلوی حرف زدن تو را می گیرند و به عنوان داننده اسرار عالم و آدم لب به سخن می گشایند و سعی می کنند خود را دانای تمام عیار نشان دهند.این ها اجازه ی گفت و گوی دوطرفه که مبتنی بر شنیدن دو طرف باشد را نمی دهند.

این جماعت فرض را بر دانایی مطلق خود و نادانی همه جانبه ی شنونده می گیرند، کمی که از بحث می گذرد راه چاره را فقط در سر تکان دادن و گوش دادن می بینی و می بینی که او اصلا بدون اینکه خودش بداند راه را بر گفت و گو بسته است و سعی دارد در جنگی تمام عیار غالب میدان گفتگو باشد .

 این افراد دوست دارند صرفا کتاب ها و مطالعات خود را ملاک درستی یا نادرستی گفته ها قلمداد کنند. آنها گفت و گوی دو طرفه را نه تحلیل می کنند و نه حتی دقیق می شوند، بلکه یک جانبه نظر خود را تحمیل می کنند.


تا می خواهی نقد و نظری در مورد گفته های آنها انجام بدهی، حرفت را نیمه کاره قطع می کنند و سعی می کنند به تو القا کنند که اگر می خواهی حرف بزنی باید سندی از کتابی بیاوری.

 این ذهنیت را دارند که حقیقت فقط در کتاب ها وجود دارد و هر حرفی اگر در کتابی آمده (آن هم کتاب مورد تأیید آنها) مورد استناد در گفت و گوست .

 همین که حرف های خود را به صفحه ی فلان از فلان کتاب کتابخانه ی خود ارجاع می دهند گمان شان بر این است که در مورد حقیقت دارند سخن می گویند و تو هم باید دربست نظر آنها را بپذیری .

عده ای هم در این میان عادت دارند به محض ارائه یک پرسش یا انتقاد از طرف کسی، جلوی پیش رفتن بحث را بگیرند و با ارائه به خیال خود یک سند از فلان کتاب ، نادرستی نظر ارائه شده را اعلام کنند و با همین کار اصرار می ورزند که دیگر جای بحث نمانده، بهتر است برویم سراغ موضوع دیگری!

کتابت لازمه ی تمدن سازی

البته نگارش و مکتوب کردن نظرات، یکی از لوازم متمدن شدن هر جامعه ای است، ولی کافی نیست. نمی توان منکر تأثیر کتاب و نگارش در پیشبرد و توسعه تمدن انسانی شد.

 این نکته را باید در نظر داشت که شرط تأثیر کتابت در متمدن سازی بشر، وجود فضای "گفتگو"مدارانه در متن جامعه است.

 مردم باید به صورت منتقدانه و پرسش محورانه به نقد نظر همدیگر و حتی خود بپردازند. از طریق گفت و گوی آزاد و بی واسطه است که افکار، خلاق و رشد یافته می شوند.

 اگر سرعت رشد تمدن انسانی با خواندن کتاب و کتابت به 100 کیلومتر در ساعت  برسد ، امر "گفت و گو" این سرعت را به ده ها برابر می رساند.

جامعه سالم، جامعه گفت و گو محور است. از طریق گفت و گو یاد می گیریم که ضعف ها و قوت های خود را بشناسیم و از دنیای صرفا انتزاعی وارد دنیای تجربی شویم.

 کتاب خواندن و صرف وقت در کتابخانه خوب است، ولی مهم این است که این داده ها در یک ارتباط مستقیم با دیگران تبادل شود تا از این طریق به کمک "تجربه" عیار درستی و نادرستی و میزان کارآیی یک اندیشه برآورد شود .


عده ای هم آن قدر در کتاب خواندن غرق می شوند که مثلا اگر در مورد موضوعی که در 3000 سال قبل رخ داده بحثی درگیرد آن قدر دقیق به بحث و اظهار نظر می پردازند که گویی خودشان در صحنه حضور داشته اند، ولی وقتی در مورد مسائل روزانه از آنها سؤالی می پرسی می گویند ما محقق هستیم در مورد مسائل روز نظر نمی دهیم، یک محقق و پژوهشگر خوب نباید در مورد مسائل روز نظر بدهد .


اینها دلایل خاص اجتماعی دارد که بیشتر در جوامعی که توسعه نیافته است از طرف اهالی کتاب مطرح می شود، تا از پیشداوری های سوءتفاهم محور جامعه جلوگیری کنند . همین فضای نامطلوب، آرام آرام این دسته از اهالی کتاب را از گردونه ارتباط با جامعه خارج می کند .                              

خرافه گری مانع حقیقت جویی

گروهی از مردم به علم "سیمیا" یا قدرت پیش بینی حروف در تعیین سرنوشت اعتقاد دارند. آنها از کسانی که کتاب هایی خاص از "حروفیه" را در اختیار دارند می خواهند تا در صورت بروز مشکل رفع بلا کنند.

 در اغلب موارد تلاش برای غیرعلمی جلوه دادن این کار، ناکارآمد می افتد، چرا که معتقدان به این روش، مثال ها و شواهد بسیاری می آورند که با به کار بستن نوشته ها و وردهای موجود در آن کتاب ها بیماری شان شفا یافته و بلا و مصیبت از آنها دور شده است. و  منتقدان خود را متهم می کنند که با چیزهایی که در کتاب آمده و به عنوان سند می توان به درست بودن ماهیت آنها اشاره کرد را نادیده گرفته، و حتی تا جایی پیش می روند که اتهام جهل می زنند. این گروه، عدم اعتقاد به حروفیه را نشان ضعف ایمان می دانند .

پرهیز از تعصب علمی

این نوع سبک برخورد در قبال کتاب در مورد اهالی علم نیز مشاهده می شوند. حتی کسانی که به نوعی خود را صرفا اهل کتاب های علمی و روش های علمی می دانند این نوع روش را به کار می برند. در برخی موارد حتی سعی می کنند با به کار بردن کلماتی مثل مهندس، دکتر، استاد، پرفسور و ... به نوعی از پیش، بر علمی بودن نظر خود تکیه کنند.

 این را به این دلیل استفاده می کنند که نشان دهند نظر آنها از اعتبار و درستی برخوردار است و به مخاطب نیز این امر را القا می کنند که اگر انتقادی داری دم فروبند، چرا که این مطلب را یک دکتر، پرفسور و... گفته و تو در حدی نیستی که حتی بخواهی اظهار نظر کنی یا وارد بحث معلم و شاگردی شوی . باید شنونده باشی و سمعا و طاعتا پذیرنده مطلب علمی گفته شده باشی !

البته هیچ دلیل علمی وجود ندارد که نشان دهد یک نظریه به صرف متعلق بودن به فلان علامه، پرفسور یا دکتر صحت دارد . البته در عمل، انسان تابعی از پیشداوری ها و منافع است.

 انسان به صرف انسان بودن این گونه است. خب برای جلوگیری از مطلق انگاری، بهتر است اصول موضوعه ای را تعریف کنیم که طبق آن، همه حق اظهار نظر و مشارکت در بحث و گفتگو را داشته باشند. نمی شود طرفدار گفت وگو بود ولی هنوز وارد گفتگو نشده لیستی از تفکرهای ممنوع و نادرست را به عنوان پیش شرط گفت و گو روی میز قرار داد .

در گفت و گو همیشه باز است

باز بودن در گفتگو برای همه، کمک خواهد کرد که اظهار نظرهای مختلف در مورد نظریه ها و برداشت های ما از سند و مطالب علمی با دقت بیشتری مورد کنکاش قرار گیرد.

 در فرهنگ" گفتگو"مدارانه، همه صداها با همه ی طول موج ها شنیده می شوند، و فقط صدای اهل کتاب و مطالعه نیست که شنیده می شود. بلکه صدای کسانی که فرصت کتابخوانی و مطالعه ندارند و شرایط تاریخی و اجتماعی این محرومیت را به آنها تحمیل کرده است نیز شنیده می شود .

اگرچه برای توسعه(رشد کیفی انسان) مطالعه لازم و واجب است،برای بالابردن سطح کیفی زندگی بشر امروز ایجاد فرهنگ گفت و گو و نقد، از درجه اهمیت بالایی برخوردار است.

 "گفت و گو"ی بیشتری باید انجام شود تا این مفهوم دریافته شود.


  • سه شنبه 17 ارديبهشت 1392-0:0

    کدوم کتاب؟بهترین نویسنده های ما یا از کشور خارج شدند یا کتابهاشون اجازه چاپ نمیگیره.این وضع فاجعه است.

    • دوشنبه 16 ارديبهشت 1392-0:0

      خودتان پاسندی جون جزو افرادی هستی که معروف به کتاب جمع کن حرفه ای آنها را لقب دادی


      ©2013 APG.ir