تعداد بازدید: 3912

توصیه به دیگران 0

شنبه 22 ارديبهشت 1397-8:8

نیمروزی در میان عشایر سوادکوهی

آخرین جرعه این جام

پیرمرد می گفت: شغل آبا و اجدادی اش دامداری است. عمو ابراهیم می گفت: در گذشته سختی های زیادی را در کوچ به ییلاق و قشلاق متحمل شده و چندین روز پیاده با اسب مسیر را طی می کردند. من به لباس و کفش گِلی ام نگاه انداختم و بعد فکر کردم که این دامدارها عمری است همین گونه در تکاپو و زیست هستند. تلاش دارم معنی واژه های «شرایط مطلوب»، «رفاه» و «رضایت» را در کلام و چهره ی این پیرمرد بیابم. در ورای بی سویی چشمانش، چشم دلش روشن است و حتی با کم ترین امکانات رفاهی و بهداشتی و آموزشی شکر می کند و راضی است.


مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، حلیمه خادمی: صبح زود حرکت کرده بودم تا در نخستین جشنواره گردشگری عشایر استان مازندران در منطقه هلیاب شوراب سوادکوه شرکت کنم. شب قبل باران شدید آمده بود و با خودرو نمی توانستم مسیر را ادامه دهم. ناگزیر پیاده به سمت محل جشنواره راه افتادم.

طول مسیر بسیار زیبا و عطر  گیاهان دارویی و گل ها قابل استشمام بود، زمین اما بسیار گِلی. کفش هایم از فرط سنگینی گل، گاه از پا خارج می شد و حرکت را سخت می کرد.

  بعد از طی مسافتی طولانی و گذراندن تپه ها و رد شدن از لای بوته هایی که پر تیغ بود و گاهی لباسم به تیغ ها گیر می کرد، به محل جشنواره رسیدم.

چادر عشایری نخستین چیزی بود که به چشم می آمد. چند کلبه سنتی که فاقد امکانات رفاهی و به طرز سنتی تزیین شده بود، زنگوله (تال )بر سر در، تنور و صنایع دستی در ورودی چادر خودنمایی می کرد

پیرزنی با لباس محلی تند تند  مشغول ریختن پنیر در ظرف بود و مهمانان را دعوت می کرد که بنشینند. بعد از طی چند کلیومتر پیاده روی، نشستم. گویی آرامش را در بدن من تزریق کردند.

*دو چشم بی سو

مشغول خوردن نان و پنیرمحلی بودم که دیدم چند نفر دستان پیرمردی نابینا را گرفته اند و او را در گوشه ای نشاندند.

فرصت را غنیمت شمردم و تا زمان آغاز رسمی جشنواره با پیرمرد مشغول گفتگو شدم. نامش را می پرسم. متوجه نشد. کمی بلندتر و به زبان مازندرانی پرسیدم: «جان پیر ته نوم چچیه؟!»

-ابراهیم ابراهیمی، 80 ساله.»

پیرمرد می گفت: شغل آبا و اجدادی اش دامداری است. عمو ابراهیم می گفت: در گذشته سختی های زیادی را در کوچ به ییلاق و قشلاق متحمل شده و چندین روز پیاده با اسب مسیر را طی می کردند، اما امروز با ورود امکانات و ساخت جاده شرایط بهتر شده است.

من به لباس و کفش گِلی ام نگاه انداختم و بعد فکر کردم که این دامدارها عمری است همین گونه در تکاپو و زیست هستند. تلاش دارم معنی واژه های «شرایط مطلوب»، «رفاه» و «رضایت» را در کلام و چهره ی این پیرمرد بیابم. در ورای بی سویی چشمانش، چشم دلش روشن است و حتی با کم ترین امکانات رفاهی و بهداشتی و آموزشی شکر می کند و راضی است.

اگر آب نباشد، مش ها می میرند*

حاج میربابا حق نیا دنباله ی حرف های عمو ابراهیم را می گیرد و می گوید: «این جاده و کلبه گِل به سر را در اختیار ما قرار دااده اند. در گذشته که این کلبه گِل به سر نبود، آب باران از چادرها می چکید و زیر باران غذا می خوردیم. علاقه ما به دام ها و مش های بور(گوسفندان طلایی) موجب شده با وجود رنج ها و مشقت ها، از این شیوه معیشت لذت ببریم.»

میربابا بحث را به آب می کشاند و ادامه می دهد: «آب مراتع متعلق به دام است و بردن آب به مناطق پایین دست برای ساخت ویلا، ظلم در حق دام هاست.»

او از خود نمی گوید و تمام حرفش درباره ی گوسفندان و بزان است. با لحنی که گویی بغض دارد ادامه می دهد: «انسان ها اگر احساس تشنگی کنند به دنبال پیدا کردن آب می روند اما مش ها که من به عشق آنها تمام رنج ها را می پذیرم اگر تشنه بمانند، تلف می شوند.»

این پیرمرد 90 ساله می گوید: «در گذشته ما بارها را تا ایستگاه دوگل کول می کردیم. امروز که این جاده و امکانات را داریم، شاکریم.»

*پیاده از ساری تا هلیاب شوراب

به درد پایم که حاصل کمی پیاده روی در مسیری گل آلود بود، لبخند تمسخر آمیزی می زنم. به این فکر می کنم که آیا حاضر بودم روزی حتی به اجبار، این سبک زندگی را انتخاب کنم؟ در توانم نمی بینم یک روز هم جزوعشایر شوم. این کارعشق طلب می کند و استقامت و تحمل.

ربابه ابراهیمی -زن حدود 60 ساله- هم چنان مشغول پذیرایی از مهمانان با نان و پنیر و چای است. برایش خبرنگار و مسئول و آدم معمولی فرقی ندارند. سادگی و صفا در چهره او موج می زند.

ربابه می گوید: «60 سال است همراه پدرم و خانواده ام زندگی عشایری را تجربه می کنم. قبلاً از ساری تا هلیاب شوراب پیاده می آمدیم. روزها در راه بودیم. از اوایل خرداد تا اواسط شهریور این جا هستیم.»

او هم از مسئولان تنها یک تقاضا دارد؛ این که آب مراتع را حفظ کنند و برای جوانان عشایر شرایطی را فراهم آورند که ادامه دهنده راه پدران خود یاشند.



* از مزرعه تا سفره

 سیروس نصیری -مدیرکل پشتیبانی امور عشایری کشور- است. او هم آمده هلیاب شوراب و عشایر را سخت کوش و پرتلاش معرفی می کند و می گوید: «تولید 25 درصد گوشت و 5 درصد زراعت کشور در دست عشایر است و 35 درصد مراتع کشور هم در اختیار آن ها قرار دارد.»

وی اظهار کرد: «زندگی عشایری مصداق کامل شعار امسال و هر چادر عشایر یک کارگاه تولیدی و جلوه ای از اقتصاد مقاومتی است.»

مدیر کل پشتیبانی امورعشایری کشور این را هم گفت که کشت و بهره برداری از گیاهان دارویی، گردشگری عشایری و بوم گردی باید مورد توجه سازمان عشایری قرارگیرد.

نصیری با اشاره به تخصیص اعتبار برای بهبود معیشت و امکانات عشایری افزود: منابع آب هلیاب شوراب سوادکوه بهسازی و کانال کشی شده است و امروز به بهره برداری می رسد.

 صابر ذینی -مدیر شرکت تعاونی عشایری شهرستان سوادکوه- هم از مزرعه تا سفره را نقطه هدف این شرکت تعاونی برشمرد و گفت: بوم گردی و گردشگری عشایری زمینه ساز این است که محصولات عشایری بدون واسطه در اختیار مصرف کننده قرار گیرد.

او با بیان اینکه ترمیم چشمه ها و کانال کشی آب آشامیدنی در مراتع هلیاب صورت گرفته، ادامه داد: این پروژه با اعتباری بالغ بر 25 میلیون تومان به اتمام رسیده که در این جشنواره افتتاح می شود.

*گاهی به نگاهی

گزارش را که نوشتم و تایپ کردم، در مچ دستم احساس درد می کنم. از پشت میز بلند می شوم. حالا درد در پایم هم می پیچد. به زندگی پر مرارت و رنج عشایر و دامداران منطقه ام می اندیشم. من هرگز چنین شرایط سختی را تاب نمی آورم. این ها از جنسی دیگر هستند. خستگی نمی شناسند و تن شان را جا نمی دهند و تا نفس می کشند، کار می کنند. کاش اندکی از گمنامی در بیایند و متولیان کمی بیشتر حمایت شان کنند، تا دیر نشده و این کهکشانی های عاشق، آخرین جرعه این جام تهی را سرنکشیده اند.



    ©2013 APG.ir